در آن هواپیما فقط آدمها نبودند. در آن هواپیما فقط خلبان، کادر پروازی و مهماندارها نبودند. در آن هواپیما فقط مردها، زنها و بچهها نبودند. در آن هواپیما فقط پریسا و ریرای من نبودند.
در آن هواپیما کتابها و عروسکها هم بودند. در آن هواپیما “اِلی” هم بود؛ فیل صورتیِ ریرا. افتخار آشنایی حضوری با الی نصیبم نشد. الی تازه و در ایران به دوستان ریرا اضافه شده بود و من در گفتگویی اینترنتی دیده بودمش. الی قرار بود چهارشنبهی پیش و بعد از باز کردن چمدانها اول با من ملاقات کند بعد با “سه”، “ببری”، “جوبی” و “مانک”. الی قرار بود توصیف شود.”بابا الی با ببری زیاد خوب نیست”، “نمیدونم موآنا بتونه با الی فارسی حرف بزنه یا نه”، “الی علف نمیخوره بابا. اینجوری نگو”. و پس از آن الی قرار بود طی مراسمی باشکوه به تخت ریرا راه یابد و به بقیهی عروسکها بپیوندد.
نمیدانم کجایی اِلی. تو را پیدا نخواهم کرد فیل صورتیِ کوچک که بویِ آغوشِ ریرا را میدهی. تو در عکسهای سقوط نیستی. از همه پرسیدهام. تو یکپارچه صورتی بودی. تو در ویدیوهای سقوط هم نیستی. شاید هم در چمدانی باشی که تحویل نخواهم گرفت چون فرصت و حوصلهی انحصار وراثت را ندارم. اما تو وجود داشتی الی. تو در راه بودی و تو جایی در آن هواپیما نشسته بودی الی.
۱۴ ژانویه ۲۰۲۰