روز پنجم، ایران ۲

پریسا و ری‌را، صبر می‌کنم. زنده نگه‌داشتنِ شما باید مرا زنده نگه‌دارد. من زنده خواهم ماند تا فراموش نشوید. صبر می‌کنم تا تکه‌های شما را کنار هم بچینند و به من تحویل بدهند. گویا هنوز مشغول کارند. من صبر می‌کنم همچنان که هنوز در توهمم شما از سفر بازنگشته‌اید 

پریسا و ری‌را، کلمات از من می‌گریزند مثل وقتی که در اتاقم به نوشتن مشغول بودم و هر دو پر سر و صدا سراغم می‌آمدید. من‌بعد شما همیشه در آن اتاق با من خواهید بود و من گفتگوهای گمشده را خواهم نوشت. بگذارید فقط تکه‌ها را کنار هم بچینند و تحویلم دهند. از آن پس دنیا طور دیگری خواهد بود. 

۱۳ ژانویه ۲۰۲۰

ارسال برای دیگران

کتاب‌ها