روز اول، فرودگاه فرانکفورت ۱ میخوانم و میگریم. در فرودگاه فرانکفورتم و ساعتها در تنهایی. نمیتوانم جواب بدهم. این همه مهربانی برای من اشک است ادامه »
روز اول، فرودگاه تورنتو در صفِ بازرسیّ فرودگاه همدیگر را دیدیم هادی. تو زار میزدی هادی. آنقدر حواست پرت بود که چهار بطری آبمعدنی ادامه »
روز صفر، تورنتو برای به خاک سپردنِ آرزوهای پریسایم و چشمهای ریرایم عازم تهرانم. در میان ما سه نفر عاشقانههای زیادی هست که ادامه »