از راهِ رفته

روز ششم، ایران

در آن هواپیما فقط آدم‌ها نبودند. در آن هواپیما فقط خلبان، کادر پروازی و مهماندارها نبودند. در آن هواپیما فقط

ادامه »

روز پنجم، ایران ۲

پریسا و ری‌را، صبر می‌کنم. زنده نگه‌داشتنِ شما باید مرا زنده نگه‌دارد. من زنده خواهم ماند تا فراموش نشوید. صبر

ادامه »

روز دوم ۶

قبلن “حامد اسماعیلیون” بودم. الان در فرودگاه‌های دنیا این‌طور خودم را معرفی می‌کنم ” زن و دختر من توی اون

ادامه »

روز دوم ۵

وقتی می‌رفت ایران از فرودگاه تورنتو و یواشکی با گوشی مامانش با من تکست‌بازی می‌کرد. شرمنده‌ست که اشتباه تایپی و

ادامه »

روز دوم ۴

گوشه‌ی مطب کوچک‌مان در آرورا شمال تورنتو. ممنون منیژه جان ممنون گلنار جان. می‌دانم به گلدان‌ها آب می‌دهید. خودتان می‌دانید

ادامه »

روز دوم ۳

آدم‌ها صورت ندارند. تاریکند. آدم‌ها نشسته‌اند ایستاده‌اند اما من حرف زدنشان را نمی‌بینم. اشباحی در کنار من راه می‌روند گاهی

ادامه »

روز دوم ۲

در چند ساعتی که خوابیدم با ری‌را ترانه‌ی سینیوریتا را زمزمه کردم چون ری‌را می‌داند من با ترانه‌های پاپ میانه‌ای

ادامه »