روز دهم، ایران
میگویند تا تو بیقراری میکنی به خوابت نخواهند آمد. میگویند تا چشمههای اشک جاریست در رویا آنها را نخواهی دید.
میگویند تا تو بیقراری میکنی به خوابت نخواهند آمد. میگویند تا چشمههای اشک جاریست در رویا آنها را نخواهی دید.
پریسا جان! دیشب ایمیل آمد که کلینیک داوسن حقوقِ دسامبر را به حسابت ریخته است. ضربهها تدریجیاند. ایمیل مجلات فرانسوی
امروز روز هفتم است. وقتِ آن است که این صفحه را ترک کنید. بعد از هفتم دیگر کسی حوصلهی زاری
در آن هواپیما فقط آدمها نبودند. در آن هواپیما فقط خلبان، کادر پروازی و مهماندارها نبودند. در آن هواپیما فقط
از این هفته قرار بود دیگر به هانوور نروم و شبها در ریچموندهیل پیش پریسا و ریرا بمانم. بعد از
پریسا و ریرا، صبر میکنم. زنده نگهداشتنِ شما باید مرا زنده نگهدارد. من زنده خواهم ماند تا فراموش نشوید. صبر
ریرای من، تو به هاگوارتز رفتی. به دنیای رویاها همانطور که آرزو میکردی. من از مشنگها یا به قول خودت