روز بیستم، تورنتو
پریسای عزیزم، بیست روز دندان بر جگر فشردم. پریسای عزیزم بیست روز در این تونل سیاهِ وحشتناک خون دل خوردم
پریسای عزیزم، بیست روز دندان بر جگر فشردم. پریسای عزیزم بیست روز در این تونل سیاهِ وحشتناک خون دل خوردم
حال معلم ریرا خوب نیست. حال همکلاسیهایش خوب نیست. حال پسربچهای که ریرا پارسال پشت او در آمده و نگذاشته
کارمندِ رذل، پست و فرومایهی فرودگاهِ تهران! که بوی گند دهانت از پشت تلفن تا اینجا، تا یازده هزار کیلومتر
وقتی حبیب مُرد من این ترانه را زیاد گوش میکردم. ریرا که عاشق ترانههای شاد بود توجهی نمیکرد اما یک
در مدتی که گذشت یادبودها و بزرگداشتهای بسیاری برای جانباختگان پرواز PS752 برگزار شد که بخشی نیز سهم پریسا و
پریسا و ریرای عزیزم بالاخره به خانه برگشتند. نه بر صندلیِ مسافران که در تابوتهای مخصوصِ بخشِ بار. عزیزانم! همین
اِلی این بود، فیل صورتیِ ریرا. در یکی از آخرین عکسها. در چمدانهایی که غارت شدند. در هواپیمایی که به
هزاران پیام دریافت کردهام و بسیاری را نخواندهام اما این پیغام بسیار تاثیرگذار بود. هرکس حوصله دارد برای دیگران ترجمه
پریسای عزیزم، دو هفته از آخرین گفتگوی ما گذشت. تو دربارهی رزرو تاکسی به فرودگاه حرف میزدی و من که
فرشاد همیشه میگفت دو چیز از توانِ آدمیزاد خارج است، دو اندوه بزرگ. فرشاد همیشه میگفت در عمری که کردهام