روز هجدهم، تورنتو ۲

در مدتی که گذشت یادبودها و بزرگداشت‌های بسیاری برای جان‌باختگان پرواز PS752 برگزار شد که بخشی نیز سهم پریسا و ری‌رای من بود. من از دوستانم در هر جای دنیا از ارومیه تا لس‌آنجلس، از خانه‌ی هنرمندان تا کنگره‌ی پروتز در تهران و از دانشکده‌ی دندانپزشکی تبریز تا میدان مل‌لستمن تورنتو که چنین به سوگ همسر و فرزندم و دیگران نشستند تشکر می‌کنم. یادبودهایی که آرزوی هیچ‌کدام از ما سه نفر نبود، خانواده‌ی خوشبخت کوچکی که روی زمین زیادی نمی‌کرد و به خوشی‌های خُردِ زندگی راضی بود، اما به‌هرجهت من از برگزارکنندگان تشکر می‌کنم. 

ویدیوها و عکس‌هایی منتشر شد، اشعار زیادی هم نوشته شد، نامه‌هایی و بیانیه‌هایی، حاکی از همدردی، حاکی از همراهی. از آن‌ها هم تشکر می‌کنم و شاید نور کوچکی بر قلب سیاهم بتاباند. اما در یکی از بیانیه‌ها که با حسن نیت هم تهیه شده بود کلمه‌ای به من نسبت دادند که خوابم را آشفته کرده است. “حامد اسماعیلیون، نویسنده‌ی نجیب.” در تمام روزهای گذشته به این عبارت فکر کرده‌ام و هنوز آن را باور نمی‌کنم. نویسنده‌ی نجیب، نویسنده‌ی نجیب. 

بله من آدم نجیبی هستم. یا باید همین‌طوری باشد. دیگران می‌توانند قضاوت کنند. اما نویسنده‌ی نجیبی نیستم. از اتفاق در این باره بسیار نانجیبم. این‌که به سانسور و توقیف آثارم، به شش سال ممنوع‌الفعالیت بودن، به بازجویی‌ام در ایران و به پیغام‌های تاق و جفت هم اعتراض کرده‌ام و هم تا حدودی تن داده‌ام آیا از نجابت است؟ یا از این‌که کمتر کسی مرا همراهی می‌کند؟ یا از این‌که زن و فرزندی فوق‌العاده در کنارم بود و این سوی دنیا حماقت‌های وزارت سانسور برایم اهمیتی نداشت؟ شکی نیست بوسیدن هرروزه‌ی دخترم، در آغوش گرفتن همسرم، شغل خوب، رفقای خوب، همه‌ی رنج‌ها را آسان می‌کرد و کار را از پیگیریِ امری فردی خارج کرده بود. می‌گفتم بگذار عمله‌ی سانسور و ممنوعیت در این حماقت بمیرند. آیا شما نام نجابت بر این رفتار می‌گذارید؟ نتیجه روشن است. بله دوستان! من به طور واضح و روشنی “نویسنده‌ی نانجیبی” هستم و در اینجا “جان شیرینِ” زن و فرزندم از دست رفته است و با بلایی که بر سر همسر و فرزندم آورده‌اند فرصت را مغتنم می‌شمرم و در همین صفحه پیشاپیش از خیلی از کلمات تر و تمیز، از نجابت، از خوشرویی، از ادب، از نزاکت و از لطافت اعلام برائت می‌کنم. 

مامور امنیتی‌ای که پریروز صبح زود در تهران در درگاهِ هواپیما ایستاده بود و زیرچشمی مرا نگاه می‌کرد و نمی‌دانست دستور چیست می‌داند من از چه حرف می‌زنم چون در چشمان من نه ترس می‌دید نه اضطراب. او در صورت من جز خشم و نانجیبی چیزی پیدا نمی‌کرد. بله. من نویسنده‌ی نانجیبی هستم و در روزهای آتی آن را اثبات خواهم کرد. 

۲۶ ژانویه ۲۰۲۰

ارسال برای دیگران

کتاب‌ها