روز اول، فرودگاه تورنتو

در صفِ بازرسیّ فرودگاه همدیگر را دیدیم هادی. تو زار می‌زدی هادی. آن‌قدر حواست پرت بود که چهار بطری آب‌معدنی همراهت بود. من گفتم پسرت؟ تو گفتی زنم و پسرم. من گفتم زنم و دخترم. پسر تو نُه ساله دختر من نُه ساله. آن‌طرف گیت همدیگر را بغل کردیم و زار زدیم هادی. زار زدیم هادی. من گفتم ما داغیم هادی حالی‌مان نیست تو گفتی داغیم حالی‌مان نیست. من گفتم هادی ما داریم کجا می‌‌ریم؟ داریم می‌ریم بچه‌هامان را بذاریم توی خاک هادی؟ گریه کردیم هادی. مدرسه‌ی ری‌را به بچه‌ها نامه داده که با این اندوه کنار بیایند. چرا به من کسی نامه نمی‌دهد هادی؟ مدرسه‌ی پسر تو چه هادی؟ تو با پرواز دیگری بودی. گفتم اسم پسرت چه بود هادی؟ گفتی رامتین. گفتم دختر من ری‌را بود هادی. تو مرا می‌فهمی هادی. فقط تو هستی که عمق این اندوه را می‌فهمی هادی. تویی که این سوراخ سوراخِ چاک چاک را می‌فهمی هادی. بیا با هم زار بزنیم پسر. بیا پسر. ما داریم می‌ریم پیش‌شون پسر. بیا با هم زار بزنیم. 

نهم ژانویه ۲۰۲۰

ارسال برای دیگران

کتاب‌ها